arez0oha

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 22
بازدید ماه : 22
بازدید کل : 22579
تعداد مطالب : 18
تعداد نظرات : 34
تعداد آنلاین : 1



Alternative content



عشق تو

 

عاقبت از عشق تو اهل کلیسا می شوم

می کشم دست از مسلمانی مسیحا می شوم

آنقدر بر کشتی عشقت نشینم همچو ماه

یا به ساحل می رسم یا غرق دریا می شوم

 

نويسنده: hasti تاريخ: 28 آذر 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

رسم زندگی...

زندگی همیشه بهار نیست

زندگی همیشه سراب نیست

گاهی هم ابرهای خزان بر وجود آن سایبان مرگ می افکند و دست روزگار بی وفا باوفا ترین یاران را از هم جدا می کند .

اگر روزی روزگاری مرا فراموش کردی خاطراتم را به یاد بیاور و اگر وجودم در این دنیا نبود برای شادی روحم قطره ای اشک بیافشان ...

نويسنده: hasti تاريخ: 26 آذر 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

فاصله ...

من از این فاصله ها فاصله ها دلگیرم

بی تو اینجا چه غریبانه شبی می میرم

دل من با همه ی آدمکانی که به دنبال تواند

قهر می گردد و من با خود خود درگیرم

دیر سالیست که می خواهم از اینجا بروم

ولی انگار که با قلب زمین زنجیرم

مثل این است که من با همه ی هق هق خود

روی سجاده ی احساس تو جان می گیرم

ساعت گریه و غم هیچ نمی خوابد و من

در الفبای زمان خسته ی این تقدیرم

نويسنده: hasti تاريخ: 26 آذر 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

گریه ی عشق ...

 

 

 

 

یک پسر کوچک از مادرش پرسید : چرا گریه می کنی

 

مادرش به او گفت : زیرا من یک زن هستم . پسر بچه گفت : من نمی فهمم

مادرش او را در آغوش گرفت و گفت : تو هیچگاه نخواهی فهمید

بعدها پسر کوچک از پدرش پرسید : چرا مادر بی دلیل گریه می کند.

پدرش تنها توانست به او بگوید : تمام زن ها برای هیچ چیز گریه می کنند.

پسر کوچک بزرگ شد و به یک مرد تبدیل گشت ولی هنوز نمی دانست چرا زن ها بی دلیل گریه می کنند

بالاخره سئوالش را برای خداوند مطرح کرد و مطمئن بود که خدا جواب را می داند و او از خدا پرسید : خدایا چرا زن ها به آسانی گریه میکندد؟

خدا گفت زمانی که زن را خلق کردم می خواستم که او موجود به خصوصی باشد بنابراین شانه های او را آن قدر قوی آفریدم  تا بار همه دنیا را به دوش بکشد. و همچنین شانه هایش آن قدر نرم باشد که به بقیه آرامش بدهد.

من به او یک نیروی درونی قوی دادم تا توانایی تحمل زایمان بچه هایش را داشته باشد و وقتی آن ها بزرگ شدند توانایی تحمل بی اعتنایی آن ها را نیز داشته باشد.

به او توانایی دادم که درجایی که همه از جلو رفتن نا امید شده اند او تسلیم نشود و همچنان پیش برود. به او توانایی نگهداری از خانواده اش را دادم حتی زمانی که مریض یا پیر شده است بدون این که شکایتی بکند.

به او عشقی داده ام که در هر شرایطی بچه هایش را عاشقانه دوست داشته باشد حتی اگر آن ها به او آسیبی برسانند.

به او توانایی دادم که شوهرش را دوست داشته باشد و از تقصیرات او بگذرد و همیشه تلاش کند تا جایی در قلب شوهرش داشته باشد.به او این شعور را دادم که درک کند یک شوهر خوب هرگز به همسرش آسیب نمی رساند اما گاهی اوقات توانایی همسرش را آزمایش میکند و به او این توانایی را دادم که تمامی این مشکلات را حل کرده و با وفاداری کامل در کنار شوهرش باقی بماند.

و در آخر به او اشک هایی دادم که بریزد . این اشک ها فقط مال اوست  و تنها برای استفاده اوست در هر زمانی که به آن ها نیاز داشته باشد . او به هیچ دلیلی نیاز ندارد تا توضیح دهد چرا اشک می ریزد.

خدا گفت : زیبایی یک زن در چشمانش نهفته است زیرا چشم های او دریچه روح است و در قلب او جایی که عشق او به دیگران در آن قرار دارد.

نويسنده: hasti تاريخ: 26 آذر 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تو ...

تو به رسم این محبت به من نگاه کن ، من به حرمت نگاهت به تو لبخند خواهم زد ...

تو به خاطر من آهنگی بساز ، من به تقدس آهنگت نوایی می خوانم ...

تو به حسن همه ی خوبی ها از خطاهای من بگذر ، من برای تقدیر از این همه خوبی به ت مهر می ورزم ...

تو به یاد همه ی خاطره ها مرا دوست بدار ، من به خاطر دوستیمان از تو سپاسگذار می شوم ...

تو در تاریکی همه ی شب ها به ستاره ها بنگر تا من به خاطر تو آسمان را نقاشی کنم ...

تو را سوگند به همه ی دوستی ها به عهدت وفا کن تا من به حرمت وفایت راضی به مرگ باشم ...

 

نويسنده: hasti تاريخ: 26 آذر 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

آرزوی من ...

آرزوی من این است که دو روز طولانی در کنار تو باشم فارغ از پشیمانی ،

آرزوی من این است یا شوی فراموشم یا که مثل غم هر شب گیرمت در آغوشم ،

آرزوی من این است که تو مثل یک سایه سرپناه من باشی لحظه ی تر گریه ،

آرزوی من این است نرم و عاشق و ساده همسفر شوی با من در سکوت یک جاده ،

آرزوی من این است هستی تو من باشم ، لحظه های هشیاری مستی تو من باشم

آرزوی من این است تو غزال من باشی ، تک ستاره ی روشن در خیال من باشی ،

آرزوی من این است در شبی پر از رویا پیش ماه و تو باشم لحظه ای لب دریا ،

آرزوی من این است از سفر نگویی تو ، تو هم آرزویی کن اوج آرزویی تو

آرزوی من این است مثل لیلی و مجنون پیروی کنیم از عشق این جنون بی قانون ،

آرزوی من این است زیر سقف این دنیا من برای تو باشم تو برای من تنها ...

نويسنده: hasti تاريخ: 26 آذر 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

کاش ...

 

 کاش بر ساحل رودی خاموش

عطر مرموز گیاهی بودم
 
چون بر آنجا گذرت می افتاد
 
به سراپای تو لب می سودم
 
کاش چون نای شبان می خواندم
 
به نوای دل دیوانه ی تو
 
خفته بر موج و امواج نسیم
 
می گذشتم ز در خانه ی تو
 
کاش چون پرتو خورشید بهار
 
سحر از پنجره می تابیدم
 
از پس پرده ی لرزان حریر
 
رنگ چشمان تو را می دیدم
 
کاش در بزم فرو رفته ی تو
 
خنده ی جام شرابی بودم
 
کاش در نیمه شبی دردآلود
 
سستی و مستی و خوابی بودم
 
کاش چون آیینه روشن می شد
 
دلم از نقش تو و خنده ی تو
 
صیحگاهان به تنم می لغزید
 
گرمی دست نوازنده ی تو
 
کاش چون برگ خزان رقص مرا
 
نیمی شب ماه تماشا می کرد
 
در دل باغچه ی خانه ی تو
 
شور من ولوله برپا می کرد
 
کاش چون یاد دل انگیز زنی
 
می خزیدم به دلت پر تشویش
 
ناگهان چشم تو را می دیدم
 
خیره بر جلوه ی زیبایی خویش
 
کاش در بستر تنهایی تو
 
پیکرم شمع گنه می افروخت
 
ریشه ی مهر تو و حسرت من
 
زین گنه کاری شیرین می سوخت
 
کاش از شاخه ی سرسبز حیات
 
گل اندوه مرا می چیدی
 
کاش در شعر من ای مایه ی عمر
 
شعله ی راز مرا می دیدی ...

 

نويسنده: hasti تاريخ: 26 آذر 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

سلام بچه ها من هستیم این وبلاگم یه جورایی دل نوشته های لحظه های تنهاییمه . امیدوارم خوشتون بیادو بهش سر بزنین راستی نظر یادتون نره ممنون

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to arez0oha.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com