![عکس های عاشقانه (4) عکس های عاشقانه (4)](http://dl.iranoffside.com/a10935/11954092254yffj84.jpg)
دریای چشمانم طوفانیست و چنگال غم قلبم را می تراشد . جغد نتهایی بر ویرانه های لحظه هایم نشسته و من با سرانگشت خیال تصویر تو را ترسیم می کنم .
اشتباه نکن ! دلم برای تو تنگ نشده ، دلم برای لحظه هایی تنگ شده که تو آنها را از من گرفتی ! دلم برای روزهایی تنگ شده که هیزم تردید را در آنها ریختی و آتش زدی . دلم برای سد نفوذ ناپذیری تنگ شده که به خاطر تو آن را شکستم ! دلم برای خودم تنگ شده ، برای غرورم ، برای آرزو هایم ، برای رویاهایم !
وقتی آمدی ، وقتی با صدای لرزان از عشقی گفتی که از مدت ها پیش در دلت خانه کرده ، وقتی از قلبت گفتی که اسیر عشق من شده ، وقتی از لحظاتی گفتی که با یاد آن عشق به هم گره می زدی ، وقتی از احساس گفتی و محبت و مهر ... نمی دانم چرا باور کردم ؟ نمی دانم چرا سد غرورم را شکستم و دروازه های قلبم را گشودم تا وارد شوی ، نمی دانم چرا گذاشتم لحظه هایت جولانگاه خیالم شود ؟...
باور کن در تمام آن لحظات حسی به من می گفت که اشتباه می کنم ، اما من گمان می کردم که راندن تو ، شکستن قلب تو و انکار عشق تو چنان گناه بزرگیست که هرگز بخشوده نخواهم شد .
با خودم جنگیدم ، با عقلم ، با رویاهایم ، با ایده ال هایم و با قلبم جنگیدم فقط به خاطر اینکه قلب تو را نشکنم . تردید لحظه هایم را به آتش کشید ، اما من جنگیدم . من با ایمان به عشقی که ادعایش را داشتی از تمام خواسته هایم گذشتم ...
اما چه ساده بودم من !!!!
من از ترس شکستن دل تو ، از خودم گذشتم ، اما تو بی پروا ، قلبم را ، غرورم را و خودم را شکستی ! چگونه نهراسیدی از ناله ی حزین کودک قلبم که سیلی جفایت گونه اش را سرخ کرد و اشکش را جاری !!!!
نمی دانم ، نمی دانم چه شد ... اما دانستم که سزاوار صداقت نبودی ، تو که حتی با خودت و قلبت صادق نبودی ! فهمیدم که عشق در دست تو همچون دشنه ای است در دست کودکی که دست آخر با آن خودش را نابود می کند . البته بعد از آنکه قلب های زیادی را مجروح کرد . فهمیدم که کلام عاشقانه و از عشق گفتن برای تو مثل یک شوخی است و به بازی گرفتن قلب ها برایت سرگرمی است !
برایت آرزوی خوشبختی کردم از صمیم قلب ! اما امیدوارم اگر بار دیگر بار دیگر به سراغ عشق رفتی ، صداقت را هم با خودت ببر !
|